خــلدستان طریقت

ساخت وبلاگ
۩۩☫ بود در مرکز عالم(طریقت) وادی نالان ☫۩۩ چرا در گوشِ جانانم نمی پیچد فغانِ ای جان به جُز نامش نمی آید کلامی بر زبانِ ای جان بیا در مجلس ای ساقی بده جامِی زبی نامی قلوب اهل دل اینجاپریشانست جانِ ای جان به هر بزم و به هر محفل نهادم گام و در کویت تو بودی مونسِ جان و انیس و مهربانِ ای جان کلامی خوشتر از عشقت نمی گویم نمی دانم تو باشی مایه عشقِ دل و شورِ نهان ای جان بمانم زنده و جاوید از عشق تو در عالم فنایم کن، بقایم ده، توئی روح و روانِ ای جان بود در مرکزِ عالم (طریقت) وادی نالان کلام شعر شاعرشدفروغِ روح و جانِ ای جان موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید __________ ====== برچسب‌ها: آهنگ دلبرآید, روز جهانی آغوش, دوبیتی خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 17:19

موسم شادی شده طرف چمن شو رهس‍پارلافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار فاطمه بنت اســــــد از بیت رب آمـد پدید خنده برلب با دوصد نازوطـرب آمد پدید در بغل بنــــگر ورا والا نسـب آمـد پدیدنفس احمد حیـــدر نیــــکو لقــــب آمـد پدید شیر رب در ماه رب از بیـت رب شد آشکار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار ای محــــبان ولا ســـــاقی کوثــر آمــــدهحجت حــق بر همه مــولا ورهبر آمـــدهدرب شهر عــلم احمــد، شـیرداور آمــده مـرتـــضی شـاه نجــف فـتاح خیبر آمـده از سر سرو سهی بشنو نوای صـد هزار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار در رجـب ازیک گلی عالم گلسـتان گشته استکعبه را بنگرعجب قدرش دوچندان گشته استاحمد از مولود او شـاداب و خندان گشته استگلشن دین را علی سـرو خــرامان گشته است سبزه و یاس و سمن بنگر هویــدا هر کنارلافتــــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار امشب از وجد و طرب در های رحمت وا شدستاز گـــل رخــسار مولا خنــده بر لــــب ها شدستاز برای بُــت پرســتان بٌـــت شــــکن پیدا شدستاز پـــی اکمال دیــــن شــاه نجــف مـــولا شدست بلبل اندر شاخ گل دارد نوای صد هزار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار آمـــده تا بعد احمد ســـید و مــــــــولا شود آمـــده تا همسر دخــــــــت شه بطـحا شودآمـــده تا بر یتیمان از وفا بــــــابــــــا شود آمـــده تا بر مساکین منـجی وملـــــجا شود قمریان چهچه زنان ازشوق او بـر شاخسار لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالــفـقار مهر او اصـل هدایــت بر تمام انس و جـانکیـن او عین ضلالـــت بر جمیع گــمرهـان دست خیبر گیر او دستی بگیرد هــر زمانگشته اوراد ملک نـــــام شهـنـشـاه جـهـان از نـسـیم گُلبُـن کویـــــش رســد بـوی خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 17:19

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (اشاعه خرافات ) مظهرعدالت اجتماعی دراسلام مدرن ☫ ۩۩۩ روزی دانشجویان در محضرِ استاد دکتر سید علی آزمایش، استاد حقوق جزا و جرم‌شناسی، پرسیدند : چرا استاد دانشش را در کتابی گردآوری نمی‌کند؟استاد چهره درهم کشید که:من کتاب بنویسم تا شما اعدام کنید و دست بِبُرید و سنگسار کنید؟؟؟دانشجوی دینداری از استاد پرسید: مگر شما حدود و قصاص را قبول ندارید؟استاد فرمود: مگر می‌شود قبول نداشت؟ اتفاقآ من مدافع اجرای حدود و قصاص هستم!همه در شگفت از پاسخ استاد بودند که؛ استاد کلاس تمام شده را دوباره آغاز کرد، همه سراپا گوش و چشم شدند! استاد طرح پرسشی کرد و به دانشجوی متشرع و دیندار گفت: در پـــردۀ ساز ما حقیقت بسیار در گردش این زمان شریعت بسیار در محضر مومنین همه گوهرِ ناب در گوشهء گنج ما (طریقت) بسیار فرض کن در بیابانی بی آب و علف که حتی جاده هم ندارد در حال رانندگی هستی، پس از ساعتی، پلیس جلوی شما را می‌گیرد و به شما می‌گوید چهار تا ورود ممنوع رفته‌اید، پنج چراغ قرمز را رد کرده‌اید، شش تا سبقت غیرِمجاز داشته‌اید! به آن پلیس چه می‌گویید؟دانشجوی متشرع گفت:این بلاهت است! در بیابانِ خدا، خیابان کجا بود که من مرتکب این جرایم شوم!استاد گفت:اگر پلیس به شما بگوید مقرر است در زمانی نامعلوم در آینده، در این بیابان، شهری بنا شود که این جاهایی که شما از آن عبور کردید خیابان یک طرفه‌ای قرار است احداث شود و چراغ‌های راهنمایی نصب گردد و الی آخر! آن وقت چه می گویید؟؟؟؟دانشجوی متشرع پوزخندی زد و گفت:استاد مزاح می‌فرمایید!استاد فرمود:شما مزاح می‌فرمایید!مقدمه‌ اجرای حدود اسلامی، عدالت اسلامی است!شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید که همان خیابان کِشی است، سپس اجرای حدود کنید، که همان خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 17:19

۩۩☫ اشعار:دوبیتی طریقت/☫۩۩۩ در کوچه صـــدای پایِ پایـــیز آمد چون مِهر شده غزل سرآ ریـز آمد درمدرسه بانگ دفتر وُ میز آمد هنگــامه ی اشعارِ دل انگیز آمد دیگر کسی به ذکر مفاتیح می شود شوری به نغمه‌های تواشیح می شود تا بانگ صبح، گوش به اصوات قدسیان نجوای عاشقانه‌ی تسبیح می‌ شود هر سو جهان به جاذبه ای جلوه‌گر شده ، این جلوه را چگونه به ترجیح می‌ شود حکام در جهان به اولِ حرف تو مانده اندتوجیه روضه ها ، همه، توضیح می‌ شود در هر اشاره محشری از رقص یاد توسترقصِ (عبــا )به صنعت تلمیح می‌ شود این نظم بر کتیبه‌ی دل، نقش بسته استشاعر:(طریقت)است که‌ تصحیح می‌‌ شود حمید↘ محمد مهدی طریقت آنان که نظم وُ راز تماشا گشوده اندپای جنون به ساحت لیلا گشوده اند از بسکه آیه میچکد از سینه هایشانوحی از ترانه بهر زَلیخـا گشوده اند رُخسارهای عشوه تمنـّای غمزه رادر گوشه های ابروی زیبا گشوده اند گوهر فشان ساحل سرسبز عید را آنان که سفره به پهنه ی سحرا گشوده اند یوسف کجا و رونق بازار مصریان؟!این رشته را به شوق زلیخا گشوده اند حال و هوای خلسه( طریقت) شعار راآتش کشیده به ساغر یلدا گشوده اند ح. (طریقت) #خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩# محمد مهدی /طریقت __________ ====== موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، عکس، سیاسی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، آثارچاپ شده، مطالب دردست چاپ، بدون شرح __________ ====== برچسب‌ها: اشعار, غزل های مرا, صفحه 26, طریقت خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 0:39

۩۩۩ ☫ حکایت (کاسه چوبی:)فیلتر تلگرام☫۩۩۩ ماه خوبان بانوان از روی رخشان خوب تر آبــروی خوبی از چاه زنخدان خوب تر قصد دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان خوب تر ماه نرگس پس چرا طرفی نبست از عافیتغنچهء لبخند مستوری به مستان خوب تر بخت خواب آلود من بیدار هرگز می نشد شد درخشان آسمان از روی رخشان خوب تر با صبا همراه بفرستند از گلدسته‌ایبوی عطری بر مشام از خاک بستان خوب تر عمرتان طولانی افکارتان خیلی بلند گر چه جام ما نشد پرمی به دوران خوب تر دل خرابی می‌کند دلدار را آگه می شودشدچلیپا دوستان جان من و جان خوب تر چون نکیسا وُ چلیپا می شود هم داستان خاطرات گیسو وُ زلف پریشان خوب تر ای رفیق همنشین از کوی ما چون بگذریکاندر این ره کشته بسیارند قربان خوب تر ای صبا با شاعران« شعرخلدستان»بگوکای سر حق ناشناسان گوی چوگان خوب تر گرچه دوریم ازبساط وصل همت کور نیستبنده شاه شما وقـــت ثناخوان خوب تر ای شهنشاه بلنداختر خدا یا لعبتیتا ببوسم همچو اختر خاک ایوان خوب تر می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگوشاعرِ اهل (طریقت) شکرافشان خوب تر اینم گفتگوی تلگرامی با یکی از دوستان جان ... در شب ناآرام 10 دی 1396 ... http://sorodehay-tarighat.blogfa.com/post/1641 یک شب قبل از فیلتر تلگرام ... البته که این ابزار ارتباطی با وجود فیلترشکن – همچنان – پابرجاست ... با کلاه کریسمس ... این محدودیت حتی اگر موقتی هم باشه ... به نظرم برای آنها که معتاد فضای مجازی و الینه شبکه های موبایلی شده بودند ... سبب خیر و برکت میشه ... !! والله به خدا ! ... :)) کار و کاسبی و هوش و حواس ملت رو در سیطره خودش گرفته تلگرام ... شاید برگردند به زندگی ... ___________________________________________ خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 0:39

این باده فقط برای خوانسار افسانه شده هوای خوانسار از شوق عسل به سر سپردم کندوی غزل سرای خوانسار از یوسف بخشی وُ زلالی با لهجه ی آشنای خوانسار سبز است نگاه مردمانش چون مردم با صفای خوانسار ثبت است حماسه ارادت گلواژه ی لاله های خوانسار فرهیخته پایتخت زاگرس در سایه ی اعتلای خوانسار نقش است بزرگی سپاهان در نیمه ی با وفای خوانسار عِقد غزلِ (طریقت)آورد اسرار گُهر سزای خوانسار ... حمید↘محمد مهدی طریقت موضـــــوعات مــــرتبط: اشعار، مناسبت مذهبی، مناسبت ملی، غزلیات، برآستان جانان(تذکره شعرا)، خاطرات، قصاید __________ ====== برچسب‌ها: اشعار, قصیده, رفیق, طریقت خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 0:39

۩☫خلدستان (طریقت )خوش آمدید(بحر طویل) یلدا شعر ☫۩۩۩ یِ وجب مانده که پاییز به یلدا برود روشنایی چه قشنگ از شب یلدا برود *** یلدا : میان سفره فسنجان مرا روآست جوجه کباب وُ گوشت فراوان مرا روآست اِمشب زشادی دیدار روی مــــرغ شبها گذشته جوجه ی بریان مرا روآست هرگزنشدزمانه اگربرمـراد خلق اینک مرادخویش ز دوران مرا روآست حالا که گوشت گاو گرانست نازنین مرغی کنار سفره ی الوان مرا روآست قند وُشکر گران شد وُ انصاف ناپدید یلدا :لبی زغنچه جـانان مرا آست باشدبرنج وروغن و ماهی لذیذتـر خوشبوترین برنج زلنجان مرا رو آست گرشد نخودگران و عدس هم اگرنبـود ماساژ دادنی به صاحب دکان مرا روآست از بس که میوه گشته گران در دیار ما چندین صنم زمیوه ی بستـان مرا رو آست گرهندوانه در شب یلدا نخورده ام یک قاچ از آن به فصل زمستان مرا روآست گرپرتغال وسیب بود نرخ شآن گران لیسی برآن دو لیموی عمان مرا روآست عمری شدم زخوردن خربوزه من معاف یک بوسه آه از لب و دندان مرا روآست هرگزنچیده ام چوهلوئی زباغ وصل بوسیدنی زسیب زنخدان مراروآست هرچند انار ساوه نخوریدیم ای دریغ آب لبو زملک صفاهانم آرزوست جیگر اگرچه باز نـگردد نصیب ما یک شیشه ی گلاب زکاشان مرا روآست گرشدپیاز وسـیب گران ترز زعفران ای محتــکر چغندر ارزان مرا روآست چندان پنیـروماست گران شدکه بعدازین نان وپنیر گوشـه ی زندان مرا روآست ازخوردنی مپرس که ما را نصیب نیست یلدائیان :که مشت به سندان مرا روآست چون مِک زدن به کشور ایران لاجـــــرم دیوانه ای به کشور ایران مرا روآست رفت آبروی مذهب وُ دین ز اهل این دیار زائیدنِ هر آنکه مسلمان مرا روآست مال منال اگرچه به یغما همی برند باردگر عدالت قرآن مرا روآست معشوقه : دیده اگرچه روانست اشک هجر محبوبه جان : دو دیده گریان مرا خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 32 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 17:45

۩۩۩ ☫وصیت نامه= ما هرچه سرودیم (طریقت) به غزل گفت: ☫ ۩۩۩ شیر و گرگ و روباهی، گورخر و آهو و خرگوشی شکار کردند. شیر به گرگ گفت: این ها را تقسیم کن.گرگ گفت: گورخر که بزرگتر است از شیر، آهو سهم من و خرگوش مال روباه، که از همه کوچکتر است.شیر ناراحت شد و روی گرگ پرید و او را زخمی کرد و به روباه گفت: تو این شکارها را تقسیم کن.روباه گفت: خوشبختانه شکارها تقسیم شده اند. گورخر صبحانه ات، آهو ناهارت و خرگوش بمانند برای غذای شبت. شیر گفت: آفرین به تو ؛این هوش و دانایی را از کجا آورده ای؟ روباه گفت: از جامه سرخ رنگی که بر اندام گرگ پوشانیدی. از کتاب: سی حکایت سی تصویر از کشکول شیخ بهایی،صفحه۴٨ یکی گربه در خانهٔ زال بودکه برگشته ایام و بدحال بود دوان شد به مهمان سرای امیرغلامان سلطان زدندش به تیر چکان خونش از استخوان، می‌دویدهمی گفت و از هول جان می‌دوید اگر جستم از دست این تیر زنمن و موش و ویرانهٔ پیرزن نیرزد عسل، جان من، زخم نیشقناعت نکوتر به دوشاب خویش خداوند از آن بنده خرسند نیستکه راضی به قسم خداوند نیست ۩۩۩☫ قاب عکس کهنه ای دارد(طریقت) خلدستان /بانگ لیلا/ اشعار☫۩۩۩ در خاطرات اسدالله ملک، نوازنده ماهر ویلون،خواندم که می گفت: من در اتاقم هر روز تمرین ویلون می کردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش از خانه خودشون که روبروی اتاق کار من بود ،نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده ، و روزهای بعد هم آن دختر جوان ، همان جا می نشست و من هم تمرین می کردم.طولی نکشید که دلباخته اش شدم و مشتاق تر و دلباخته پرشورتر از قبل تمرین می کردم و گاهی لبخند رضایتش را حس می کردم. عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد!...بعد از مدتی یک روز دیدم دختر نیامد. دلم سخت گرفت. روز بعد هم پیداش خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 17:45

گفت به مجنون صنمی در دمشق کی شده مستغرقِ دریای عشق عشق چه و مرتبه عشق چیست؟ عاشق و معشوق در این پرده کیست؟ عاشق یکرنگِ حقیقت‌شناس گفت: که ای محو امید و هراس! نیست در این پرده بجز عشق کس اول و آخر همه عشق است وُ بس عاشق وُ معشوق زِ یک پیــکرند شاهد عشق اند زِ یک گُوهـــرند عشق مجازی به حقیقی سر است جذبه افکار طبیعی شّــر ا‌ست آتش عشق از من دیوانه پرس جوهــره‌ی شمع ز پروانه پرس شمع به هر سینه زبان درکشد خون دل از دیده بسی تر کشد عشق کجا راحت و آسودگی؟ عشق کجا دامن آلودگی؟ گر تو در این سلسله آسوده‌ای عاشق آسایش خود بوده‌ای عشق بسی سوز و گداز آورد نیستی و عجز و نیاز آورد آتش عشق از تو گدازنده تر صاف‌تر از آیینه سازنده تر عشق کز آن مزرع جانی جداست یک شرر آتش آنــی خداست اهلِ(طریقت) همه سوزنده‌ایم کُشته عشقیم ، به او زنده‌ایم انجمن شعر در ادامه مطلب مرا در وادی حسرت رها کردی کجا ئی دی؟ تو در دل شور و آشوبی به پا کردی کجائی دی؟ دل و جان از شرابِ عشق شد لبریز و سرمستم تو در بزمِ دلم شور و نوا کردی کجائی دی؟ حباب و قطره و موجم در این دریای بی‌ساحل در این دریای طوفان‌زا چه‌ها کردی کجائی دی؟ به یادت بوده‌ام هر جا که رفتم هر که را دیدم مرا تنها گرفتارِ بلا کردی کجائی دی؟ خدا عشقِ تو را از من نگیرد تا فنا گردم مرا با درد و محنت آشنا کردی کجا ئی دی؟ بود مشکل رها گشتن ز چنگ وحشت هجران مرا آشفته چون زلف دوتا کردی کجائی دی؟ نهم سر را به زانوی غم و نالم ز سوز دل مرا دیوانه‌دل محو و فنا کردی کجائی دی؟ زمام عمر شاعر در کف مهر تو می‌باشد (طریقت) را نصیب و مبتلا کردی کجائی دی؟اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشب خــلدستان طریقت ...
ما را در سایت خــلدستان طریقت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1sorodehay-tarighat8 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 17:45